در خاطرم که می آید چهره ی شاد تو
خاطره ساقی و می است یاد تو
در جام ذهنم که می ریزد شراب تو
چه خوش آید نواهنگ فریاد تو
تو لیلی من باش،شیرین من
منم مجنون تو ،فرهاد تو
تو خورشید عشقی ،در این غزل
می نگارم طلوع بامداد تو
چنین بی مهری مکن با سیاوش که او
جای دیگر دارد در نهاد تو